من تک درخت شرقی مغرب نشینم
جا مانده آنجا ریشه ام در سرزمینم
خونین چنار بیشۀ خاکستر و دود
ز قوم تلخ جنگل جنگ لعینم
اینجا هزار تیر نفرت را نشانم
آنجا دو صد فوج تبر زین در کمینم
دیوان سبز عاشقی هایم ربودند
بیگانۀ لب بستۀ تنها ترینم
تبعیدی از باغ بی برگی فتاده
داغ هزاران زخم جنگل بر جبینم
صد سال اگر این آسمان بر من ببارد
من هیمۀ خشکم همین بودم همینم
هرگز نمی رویم، نمی بالم در این خاک
یا رب کجا شد ریشه ام، خاکم، زمینم