بوی یار است و به هر جا سخنی گل کرده
یارب این گل ز چه چاک یخنی گل کرده؟
گفته بودند که میآیی و… دیدم سحری
روی هر پنجرهای یاسمنی گل کرده
باغبان داده گمانم ز هَرِیرود آبت
که ز هر برگ تو باغ و چمنی گل کرده
گفت: هرکس لُغـَزی گوید و…. گفتم: آری
قِصۀ ماست که بر هر دهنی گل کرده
میبرندم برِ تعزیر و نبینند این قوم
کز لب هر مُژهام پیرهنی گل کرده
ما که جز مِهر نکِشتیم در این گلدانی
چه معما است که دار و رسنی گل کرده؟
بیتو دیری است که بر دهکدۀ مردم چشم
خارِ غم رُسته و بیتالحزنی گل کرده
گر چه با ما سرِ کَش داری و بیمهری؛ لِیک
چهرهات باد به هـر انجمنی گلکرده
تار در دست چه مستی است ندانم کامشب
بر لبم جامِ شرابِ کهنی گل کرده