بوی یار

بوی یار است و به هر جا سخنی گل کرده
یارب این گل ز چه چاک یخنی گل کرده؟

گفته بودند که می‌آیی و… دیدم سحری
روی هر پنجره‌ای یاسمنی گل کرده

باغبان داده گمانم ز هَرِیرود آبت
که ز هر برگ تو باغ و چمنی گل کرده

گفت: هرکس لُغـَزی گوید و…. گفتم: آری
قِصۀ ماست که بر هر دهنی گل کرده

می‌برندم برِ تعزیر و نبینند این قوم
کز لب هر مُژه‌ام پیرهنی گل کرده

ما که جز مِهر نکِشتیم در این گلدانی
چه معما است که دار و رسنی گل کرده؟

بی‌تو دیری است که بر دهکدۀ مردم چشم
خارِ غم رُسته و بیت‌الحزنی گل کرده

گر چه با ما سرِ کَش داری و بی‌مهری؛ لِیک
چهره‌ات باد به هـر انجمنی گل‌کرده

تار در دست چه مستی است ندانم کامشب
بر لبم جامِ شرابِ کهنی گل کرده

شناسنامه