آخرین اشعار

به مژگانت

چه میشد در میان چشم‌هایم خانه میکردی
و یا در سایه دیوار من کاشانه میکردی

اگر تنهاییم را باور و احساس میکردی
تو پر بر میگشودی، در بر من لانه میکردی

اگر هنگام رفتن گریه میکردم برای تو
تو اشکم می ستردی، هق هق طفلانه میکردی

چه می شد وقت رفتن آب می ریختی بر ره من
به مژگانت دو زلف کافرم را شانه میکردی

چو من حال پریشان تو را با باد میگفتم….
چه می شد دلبر من جای در ویرانه میکردی

برای کودک قلبم که بر یاد تو می گرید
اگر می شد تو شوق گفتن افسانه میکردی

دمی گر قامت من شمع بزم محفلت می شد
تو خود در چشم من پرواز چون پروانه میکردی

همیشه در کنارم می نشستی از سر یاری
دلم را با نگاه گرم خود دیوانه میکردی

دو دستم مینهادم لای دستان تو با نرمی
مرا از خود ربوده از خودم بیگانه میکردی

شناسنامه