اگر ترانه ی از ياد رفته ی عاصی
دوباره زنده شد از خاطرات در خونش
به باغ می برمت
اگر درخت لب رودخانه باز شگفت
و گر تبسم سيمين نسترن زاران
از آن بلندی در انتظار جاری شد
به باغ ميبرمت
به باغ بوسه
به باغ نوازش و آغوش
اگر كه داس بلند دروگران غريب
ميان سنبله های سه ماهه در قنداق
برای فصل نكويی
برقص باز آمد
به باغ ميبرمت
به باغ آزادی
به باغ سبز و پر آوازه ی هميشه بهار
اگر كه قافله ی عشق
شهيد ابريشم
ز شر نكبت چاقو كشان بخير گذشت
اگر بهار رسيد
به باغ ميبرمت
به باغ های “سلام و عليك”
به باغ “مانده نباشی ”
به باغ بنفش آسودن
اگر كه آه و دعايی بنام نيلوفر
از اين خرابه ی فرياد و اشك
ريشه گرفت
و نسبتی به برو دوش يار پيدا كرد
به باغ ميبرمت
كنون هوای درختان سرو سرماييست
كبوترانه به گدسته ها
پناه بايد برد
كبوترانه به
جنگل مقام بايد كرد
و پر
ببام معبد ارديبهشت بايد ريخت
به باغ ميبرمت
به باغ خواب سحرگاهی كبوتر ها
در انتظار بمان
از انتظار به بيرون باغ
خيمه بزن
دمی كه جوی به جای سراب سيب آورد
و آبشار ز گلبرگ سرخ دامن بست
دمی كه كاكل دوشيزه بيد را
باران
به پيچ و تاب كشيد
به سايه سايه ی باغ
آشنات ميسازم
به باغ ميبرمت
به باغ بوسه
به باغ نوازش و آغوش