گوشهی سجاده و محراب روشن می شود
اشک تو چون گوهر شبتاب روشن میشود
از طنین ربنایت شد نصیبم سوختن
شمع تنها لحظه های ناب روشن می شود
عطر نیلوفر پراکندی میان جانماز
شعله های عشق در مرداب روشن می شود
چون شود جاری میان رودهایی از دعا
سرنوشت هر کسی، با آب روشن می شود
زاهدان حتی اگر یک سجده ات را بنگرند
تا ابد تکلیف شان با خواب روشن می شود
نیمه شب وقتی نقاب از چهره میگیری دمی
ناگهان از نور تو مهتاب روشن می شود