ای رود شکیبنده که دریا شدهای
ای کودک گنگ ما که گویا شدهای
یک عمر؛ سرَشک و خون دل ریختهایم
بر پای تو تا که بند سلما شدهای
ای رود شکیبنده که دریا شدهای
ای کودک گنگ ما که گویا شدهای
یک عمر؛ سرَشک و خون دل ریختهایم
بر پای تو تا که بند سلما شدهای