آخرین اشعار

بلخ و نیشابور

ما درختان سرو یک باغیم، یا دو تا گل که در دو گلدان است
ما دوتا، شعبه های یک رودیم ما دو تا را دو جسم و یک جان است

کبک کاکل زری دری می‌خواند، تو به بنگاله قند می‌بردی
تو تعارف که: کیک لاهیجان؛ من تبسم که: توت خنجان است

تکه ها را دوباره وصله بزن، هرچه درز است بخیه خواهم کرد
پل بزن بین بلخ و نیشابور هر دو اقلیم یک خراسان است

این قطاری که می‌رسد از راه، خواف را می‌زند گره به هرات
دست ما باز هم به هم برسد، این شروع بدون پایان است

فرض کن چند سال آینده است شاهراهی بزرگ ساخته‌اند
یک سر شاهراه، کابل جان؛ یک سر شاهراه، تهران است

فرض کن چند سال آینده همدلی مثل سکه ضرب شود
یک طرف رویِ سرخِ افغان و یک طرف نامِ سبزِ ایران است

آسمان حرف تازه‌ای دارد ابرها شاعران خوش‌نام‌اند
ابرها هم بهانه می‌خواهند نوبتِ شعرِ «باز باران…» است

شناسنامه