چه شد با تو؟ چرا میلرزی ای تاج خراسان پشت هم؟ بس کن
ندارد سینهها گنجایش اینقدر داغ و درد و غم، بس کن
تحمل کن، مبادا قامت گلدستههای مسجدِ جامع
زبانم لال، گردد زیر بار این همه اندوه خم، بس کن
هلا ای شهرِ از جان خوبتر در دل چه داری میکشی اینک؟
که کم میآورد از شرح اندوه فراوانت قلم، بس کن
غمت را ای هرات ای سرزمین سربلند ما تحمل کن
که درد ما دگر از حد فراوان گشته است و صبر کم بس کن
تورا جان خودت آرام باش و درد خود در سینه پنهان کن
تورا بر روح پاک خواجه عبدالله انصاری قسم بس کن