برمیگردیم
تا سوکچامههایمان را کتیبهیی سازیم
بر گورستان تاکبنهای شمال
بر نعش باغهای زیتون مشرق
و بر جنازهی کاجهای مغرب
برمیگردیم تا شعر سنگ را بسرایم
بر مزار بودا
سبدی از شقایق بکاریم
بر سنگستان بامیان
میدانم، خواهد رست روزی
برمیگردیم
تا سالگرد غارت کتابهایمان را به تعزیه بنشینیم
و سالهای پرپر شدن شعرهایمان را
برمیگردیم
تا جنازهی آزادی را برباییم
از جغرافیای عمامه و شلاق
و دهان گرسنهی تفنگها را پر سازیم
از سنگریزه و خاک
دستت را در دست من بسپار
تا به دیدار رابعه بشتابیم
و گلوی بریدهی خاتون شعر را
با ابریشم سیاه گیسوانت بردوزیم
برمیگردیم
شاخهی زیتون آویخته بر سینههامان
و انگشتانمان در هم تافته
جامهدانهای انباشته از سکههای طلایی عشق
از غزلهای سبز عاشقانه
و از آواز سرخ قناری
آخر ما برمیگردیم