بدهکارم به مستی، روزهایی را که هوشیارم
از آن بدتر به عزرائیل، چندین جان بدهکارم
بدهکارم به خندیدن، تمام عمر تلخم را
به گریه، روزهایی را که از تلخی تلنبارم
بدهکارم به عصیان، وام فرصت ها که عمرم داد
و با بد پاکدامانی تلف گشتند بسیارم
به دانشگاه، چندین ساعت حاضر نبودن را
به نمره، صفرهایی را که در پرونده ام دارم
بدهکارم به دین، چندین نماز و روزه و پرهیز
به دین داری، چه گفتارم چه کردارم چه پندارم
بدهکارم به چشمم دیدن خوبان عالم را
به گوشم قطع اصواتی که می جویند آزارم
تنم قرضه نفس هایم به جای قسط هایی که
برای این و آن یک عمر بایستی بپروارم
به دستانم به پاهایم به لب هایم به شش هایم
بدهکارم، بدهکارم، بدهکارم، بدهکارم