آخرین اشعار

باله شکسته

این روزها اگر وطنم درد می‌کشد
حس می کنم تمام تنم درد می‌کشد

وقتی که چشم‌های تو گرداب زندگی‌ست
نامم و ریشه‌ام، سخنم درد می‌کشد

از من مخواه رایحه‌ی شعر خوش‌گوار
هر لحظه روح ما و منم درد می‌کشد

در رو به روی مرگ چه مبهوت مانده‌ام
نعشم ببین که در کفنم درد می‌کشد

آرام و رام چون گله‌ رو سوی مسلخ‌ایم
از رنگ خون رخِ چمنم درد می‌کشد

جهل است گرم بافتن چشم‌هاى ما
اى بغض سهمگین يخنم درد مى‌كشد

دستی کجاست تا بگشاید گره ز کار
بالم شکسته پرزدنم درد می‌کشد

شناسنامه