باج گیر

چشمان می‌ مست تو باج از خرمن خورشید می‌گیرند
این بی‌مروت‌های غارت‌پیشه سیب از بید می‌گیرند

جفت پلنگ زخمی بی‌رحم؛ بین بیشه‌زاری سبز
حلق گوزن خسته را وقتی به سر غلتید می‌گیرند

مثل عقابان سیاه قله‌های برفی نوشاخ
حال شکار خویش را از لانه تا پرید می‌گیرند

روییده بر سر نیزۀ مژگان‌شان پیکان آتش بیز
این شمرها در سرخی شام غریبان عید می‌گیرند

بی اتهام و پرسش و کشف و شهود و شاکی و قاضی
چون سیم برق لخت؛ هرکس را به خود جنبید می‌گیرند

ای چشم های منتظر! آمادۀ دریاشدن باشید
گاهی پری ها هم در آب شور؛ مروارید می‌گیرند

ما در هجوم قحط سالان محبت بر تو دل بستیم
پیوندهامان؛ چون گلوی چشمه‌ها خشکید؛ می‌گیرند

آرام گیر ای باغبان! زیرا به رسم ما دهاتی ها
از رخنه‌های باغ اگر سیبی کسی دزدید می‌گیرند

با این همه ویرانگری؛ از ما مگردان رو که دلهامان
زان چشم ها بهر تپیدن رنگی از امید می‌گیرند

شناسنامه