آخرین اشعار

باب المراد در زندان

رها تر از سر گیسوی باد در زندان
نشسته معنی باب المراد در زندان

به خون نشانده دل پاره های آهن را
لطافتی که به زنجیر داد در زندان

صدای‌ گرم‌ دعایش‌ همیشه‌ خواهد داشت
شبیه عطر نسیم امتداد در زندان

کشید در غم خلصنی یا رب‌اش تاریخ
هزار مرتبه آه از نهاد در زندان

مگر به سردی دست اجل شود دیگر
دل گرفته ی آیینه شاد در زندان

پس از تلاطم گودال و عصر عاشورا
به جلوه آمده گویا جهاد در زندان

امان ز بی ادبی های سندی شاهک
دعا کنید نماند زیاد در زندان

شناسنامه