تو انتهای تمنای دیر و دور منی
مباد بشکندت هیچکس، غرور منی
چنان گذشتن تیغ از رگ است؛ مرگ من است
که خط قرمز محتوم بی عبور منی
منم؛ تمام بقایای مانده از جنگت
تویی که خاطره ی روزهای دور منی
تو شاهنامهی رنجی به روی گنجهی من
تو خاک خوردهی درد و غم قطور منی
بدون نام تو هیچم، بدون خاک تو هیچ
شناسنامهی من، مایهی حضور منی
تمام آنچه که هستم فقط تو هستی و بس
زبان فارسیام، شعر من، شعور منی
اگرچه تلخ، به کامم همیشه شیرینی
که دوست دارمت از جان؛ غم غیور منی
به صفحهی تو رقم خورده است زندگیام
سطور بین عناوین مهد و گور منی…