اگر که شیخ از دین خدا نان در نمیآورد
اگر قاتل سر از دربار سلطان در نمیآورد
اگر مالی که دزدی میشود از شهر، چندی بعد
سر از جیب گشاد پاسبانان در نمیآورد
اگر هربار دزدی که جناب حضرت قاضی
از این دروازه داخل برد، از آن در نمیآورد
اگر مزد تلاش کارگر در ظهر تابستان
سرش را از میانِ کیسه خان در نمیآورد
اگر گرگی که نصف گله را خوردهست، گردن از
درون خیمه و خرگاه چوپان در نمیآورد
اگر که روسپی، ای مدعیهای جوان مردی
سرش را از میان بسترتان در نمیآورد
اگر نانی که ملا میخورد از دسترنجش بود
و با تزویر نان از لای قرآن در نمیآورد
اگر ماری که مارا نیش دارد میزند سر از
درون آستینِ دوستهامان در نمیآورد
کنون پیش خدا و خلق شرمنده نمیبودیم
اگر که شیخ از دین خدا نان در نمیآورد