اُبُهّت دریا

با درود بر روح بلند شهید سید مصطفی کاظمی

 

تو برگزیده‌تر از شعری، تو آن اُبُهّت دریایی!
که در تجسم خود شعر است و در مخیّله، زیبایی

نه سنگ در دل صحرایی که تا نشانه بگیرندت
نه تابلو، که تو را خط ـ خط کنند خاطر ناپایی

تو رود غالیه‌آسا و نشانه‌رفتن جان رود
بسی حماقت محض است و زدن به کاسه‌ی رسوایی

تو از نشاطْ خبر داری، از آرزوی دل مردم
و سفره‌ای که نخواهد داشت، امید شامْ به فردایی

«بیا که سرور خود باشیم، امیر و رهبر خود باشیم»
قشنگ ضابطه فرمودی؛ بیان عارضه فرمایی:

«چگونه کشور مقروضی به دست آینه بسپاریم
چگونه مادر مردان را کنیم دلبر هرجایی»1

از این مخاطبه نامردان چنان به واهمه افتادند
که وای می‌رود از دستم، عنان قدرت و دارایی!

تو را اگرچه پتان‌ها کشت؛ ولی نه! زنده‌ترت کردند
هنوز در دل آدم‌ها، به رنگ آینه پیدایی

نه مانده از جریانی و نه آتشی که شود خاموش
تو آن ابهّت دریا و تو آن درخت اهورایی

1. مصراع‌های داخل کمانک از سخنان خود این بزرگ‌مرد است.

شناسنامه