آخرین اشعار

اندوه‌ زنده‌گی

تقدیر هم به باور من چانه می‌زند
دیوانه بانک بر سر دیوانه می‌زند

پیهم سکوتِ این دل آیینه خوی من
با ساز غم به زلف زمان شانه می‌زند

در شاخه های نورس گل‌بار پیکرم
شد سال‌ها که مرغ ستم ﻻﻧﻪ می‌زند

گردون شراب تلخ نگاهِ مرا مدام
بعد از سکوت حادثه مستانه می‌زند

ماتم به دور از همه سرگشته گان دیر
تک تک همیشه بر ﺩﺭِ اﻳﻦ ﺧﺎﻧﻪ می‌زند

در وضع من نهایت اندوه زندگی
حرف از سکوت و شوکتِ شاهانه می‌زند

هی! آفرین به من که چنین آفریده‌ام
طفل غرورِ من گپ مردانه می‌زند

شناسنامه