با مشت تو ای مرد مپندار زنی رفت
از کوچۀ لب دوخته گان، انجمنی رفت
شرمت که با بازوی پولاد تو آسان
از چنگ تو زندانيی پا در رسنی رفت
از حلقۀ خود سوختهگان، چلچلۀ شعر
صد حيف و صد افسوس که با پرزدنی رفت
فرياد دل انگيز بهارينۀ سبزی
خشکيد به لب، بلبل شيرين سخنی رفت
بشکسته پری، بی نفسی، در قفسی مرد
کی طاير آزاده پری از چمنی رفت؟
خامش منشينيد الا خيل قناری
از نزد شما باغچۀ ياسمنی رفت