همیشه منتظرم تا که ماه در بزند
سری به عالم من باز بی خبر بزند
میان کوچه غربت گرفته ام هر روز
قدم قدم بنشیند دوباره پر بزند
چه سوت و کور و چه دلگیر خانه ام بی تو
کجاست عشق که در جان من شرر بزند
دو تازیانه وحشی، دو زلف مست و سیاه
به رسم خویش مرا باز ضربدر بزند
پناه می برم اما به قاب چشمانت
مگر که ناز و عتابت از آن تشر بزند
ببین نشانده به خاک سیاه مردم را
گناه آدم و حوا که از تو سر بزند
پر از بهار شود برگ و باغ من هردم
انارهای تو در آن اگر چکر بزند