انتظار

همیشه منتظرم تا که ماه در بزند
سری به عالم من باز بی خبر بزند

میان کوچه غربت گرفته ام هر روز
قدم قدم بنشیند دوباره پر بزند

چه سوت و کور و چه دلگیر خانه ام بی تو
کجاست عشق که در جان من شرر بزند

دو تازیانه وحشی، دو زلف مست و سیاه
به رسم خویش مرا باز ضربدر بزند

پناه می برم اما به قاب چشمانت
مگر که ناز و عتابت از آن تشر بزند

ببین نشانده به خاک سیاه مردم را
گناه آدم و حوا که از تو سر بزند

پر از بهار شود برگ و باغ من هردم
انارهای تو در آن اگر چکر بزند

شناسنامه