انتحار

یا آسمان کشانده به بن بست کار را
یا رشته ای که بسته به دستت دلار را

ای رودهای قریه! از این خواب پا شوید
تا بشکنید سد پر از انتظار را

سی سال مانده ایم در این راه مرگلاخ
هی می خوریم باز همین زهر مار را

سی سال صبح و شام سر بی غرور ما
دم داده است در خود سگ های هار را

هم این هوای مزرعه آلوده تر شده
هم رو سیاه کرده گل کوکنار را

آیا خدا ندیده که این جا قیامت است
آیا ندیده این همه سنگ مزار را؟

این دست ها برای تو کاری نکرده اند
این دهکده نشد که ببیند بهار را

بر تابلوی شهر جهان رسم کرده اند
تصویر ما و لحظه ی یک انتحار را

شناسنامه