عطر پاشیده شد خراسان را، شهر در انتظار خورشید است
نام شمس الشموس می آید، لحظه ی استتار خورشید است
قدمش را گذاشت از شهری، که تمامی خاطراتش بود
چشم های مدینه غمگین است، مردمش داغدار خورشید است
پس از این لحظه نام خورشید از آسمان بر وجود او بارید
چون که شمس الشموس نامش بود، پس خودش نامدار خورشید است
قدمش کوفه را معطر ساخت، کوچه هایش هنوز عطر علی ست
با علی دگر منور شد، کوچه ها رازدار خورشید است
سحر است و طلوع خورشید از شهر شیراز زنده تر می شد
روز با ثامن الحجج یکجاست، این خودش افتخار خورشید است
روزها رفت و راه پابرجاست، سِرِّ احساس نور در چشمش
همه جا محو حضرت عشق است، همه جا در حصار خورشید است
تا خراسان رسید در ذهنش واژه هایی شبیه یک کوه است
سخنش محشر است و سلسلة الذَهَب آیینه دار خورشید است
گرد تا گرد او همه جمعند، مردی از جنس آیه ی تطهیر
خاک بوس قدوم پاک او، همگی جان نثار خورشید است
تا که از جنس شوم شیطانی، ظلمت شب فرا گرفت او را
زهر نوشاند و نور را پوشاند، لحظه ی ناگوار خورشید است
مثل خورشید پشت ابرست و جلوه های طلایی اش پیداست
سالها می شود که عشاقش، روز و شب بر مزار خورشید است