آخرین اشعار

الحکایت و التمثیل

وقتی بنای گنبد دیرینه ساختند؛
از آب و خاک و باد، بسی چینه ساختند

ناچار و چار تا حرکت کرد آسمان
سقف و چراغ و گنبد زرینه ساختند

تکرار سال و ماه و شب و روز شد پدید
دنباله‌دار، شنبه و آدینه ساختند

زیر و بم مراتب هستی رقم زدند
در خورد هر کدام، ره و زینه ساختند

در مجمع ملایک هفت آسمان شبی؛
گرد آمدند، محفل و کابینه ساختند

عالم بزرگ بود و ز هوش و هوس تهی
در جسم آدمی دو وجب، سنیه ساختند

دیدند بین این‌ همه گِل، دل غنیمت است
این شد که طرح رستم و تهمینه ساختند

بهر شکار، سوی سمنگان کشید رخش
یک شهر پر ز دلبر رنگینه ساختند

جایی سزای حضرت پروردگار، را
در سینه‌های ساکت بی کینه ساختند

شناسنامه