اشک شبنم

این سرنوشت تلخ و مبهم ماندنی‌ نیست
یک روز شادی می‌رسد غم ماندنی‌ نیست

خورشید بر می‌خیزد از آغوش پامیر
برگونه‌ی گل اشک شبنم ماندنی‌ نیست

در بلخ برپا می‌شود جشن گل سرخ
اردیبهشت آمد جهنم ماندنی‌ نیست

بر گیسوی کابل جوانه می‌زند گل
پژمردن گل‌های مریم ماندنی‌ نیست

کاخی که دیوارش به روی خون بنا شد
باشد به هر اندازه محکم ماندنی‌ نیست

تهمینه‌ها داغ جوان دیدند و مردند
بعد از تو ای سهراب رستم ماندنی‌ نیست

می‌جوشد عشق از پنجشیر و بلخ و فرخار
آنها نماندند آخر این هم ماندنی‌ نیست

شناسنامه