سه شنبه شب شده و اشک بی امان شده است
دلش هوایی آغوش جمکران شده است
دوباره سینی نذری به دست می آید
زنی که خون دلش چای استکان شده است
زنی که خواسته تنها خود خودش باشه
ولی نخواسته همرنگ دیگران شده است
دلش به نیمه ی شعبان خوش است مدت هاست
شبی که ماه شب چارده عیان شده است
نبودن تو به جز اشک گرچه آب نداشت…
برای عده ای اما عجیب نان شده است
نیامدی، همه دور از تو قصه می بافند
بیا، نیامدنت باز داستان شده است…