ای فصلها که گردش همواره میکنید
امشب شما چه درد مرا چاره میکنید؟
با من دگر نه حرف زنید از بهارها
بیهوده چند، بحث در این باره میکنید
من درد ناشناختهیی بیش نیستم
تهمت چرا به سنگ و به ستاره میکنید
از من تو ای سکوت! به این مردهگان بگو
بیهوده است اینکه کفن پاره میکنید
زین دوزخ عظیم مجال گریز نیست
ای اشکهای شور، چه فوّاره میکنید؟
 
				 
								 
								 
								 
								