تكانه دار ترین اتفاق افتاده
صدای سرد كسی در اتاق افتاده
درست مثل همان لكه های بی انصاف
از این دل بد من اشتیاق افتاده
خودت وجب وجب خاك كوچه را بلدی
سری بزن به من بیخ طاق افتاده
چگونه از طرف چشمهات پر گیرم
نگاه تو كه فقط توی باغ افتاده
بیا كه حادثه ها قد كشیده آقا جان
نفس نفس بغلم رد داغ افتاده