گاهت برق زد از چشمهایت ماه روشن شد
به یک موج نگاه تو جهان ناگاه روشن شد
صدا کردیم نامت را میان آن همه کابوس
و شب از لابلای سایه و اشباح روشن شد
تمام قافله سر در گریبان، راه گم کرده
تو پیش از کاروانها آمدی تا راه روشن
دلم تاریک بود و خانه و کاشانهام تاریک
رسیدی اندک اندک خانه و درگاه روشن شد
میان معبری از خون و آتش گریه میکردیم
اشارات تو را دیدیم راه از چاه روشن شد
شکفت الله و اکبر از لب گلدستهها روزی
که ایران با قدوم سبز روح الله روشن شد