مرا از سنگزارِ بُغض ویرانگر پدید آورد
ترا از تار و پود برگِ نیلوفر پدید آورد
ترا از بیشههای سبزِ شور و عِشرت و شادی
مرا از متن خشم و خون و خاکستر پدید آورد
ترا از بطن ناز و نعمت و هستی و سرمَستی
مرا از خارزارِ خونیی خنجر پدید آورد
مرا از کارگاهِ داغ و دلتنگ و گرفتاری
ترا از لابلای غنچههای تر پدید آورد
مرا مثل سکانسِ ساکت و سرد و تماشایی
ترا در نقشِ ناهنجارِ بازیگر پدید آورد
ترا در هیئت فرماندهی خودخواه و قهرآلود
مرا در هیئت سرباز بیکشور پدید آورد
مرا شمعی که هر شب بر سر راهی بسوزانند
ترا پروانهی پُرشورِ افسونگر پدید آورد
تو آن نقاشیِ مغرورِ ناب و دلپذیری که
خدا، از تار و پودِ برگ نیلوفر پدید آورد