تو آن آیینهای در گیرودار سنگ و آهنها
همیشه میخورد بر فرق تو سنگ فلاخنها
به من این زخم خوردنهای تو دور از تصور نیست
در ایامی که میخندند گلخنها به گلشنها
اگر ناکس تو را آزرده میسازد، ملالی نیست
به گندم طعنه دارد میزند امروز ارزنها
تصور کن شغالی شیر را روباه میخواند
مقامت کم نخواهد گشت با توهین دشمنها
تو مرد استی و نامردان نمیخواهندت عیبی نیست
نمیآید خوش یک روسپی از پاکدامنها
اگر امروز جای مرد و نامردان عوض گشتهست
شغادان رفتهاند ای دوست بر تخت تهمتنها
تو را مغلوب خواهد کرد تنها آنکه بتواند
شتر را رد کند با بارش از سوراخ سوزنها