آخرین اشعار

آغاز بهار

آغاز بهار است اگر تن بتکاند
در باد برآید سر و گردن بتکاند

پیراهن او دشت پر از رقص گل سرخ
با دستش اگر گوشه‌ی دامن بتکاند

بالایی‌اش آکنده‌ی سیب است، مبادا
آن شاخچه را سنگ فلاخن بتکاند

پشت تلفن گپ بزند، گپ بزند تا
آن حنجره زنگ از دل آهن بتکاند

از چشم نینداز مرا ثانیه‌ای هم
نگذار مرا ترس شکستن بتکاند

این‌گونه نباید بروم‌ سنگ بگردم
باید که مرا یک سر سوزن بتکاند

بیهوده امیدی به چه ناپخته گمانی
غم‌های تو را از دلت این زن بتکاند

شناسنامه