رویت گلی نباشد بشگفته تر از او
هنگامهای ندیدم ناخفته تر از او
چشمت خزانه غزل ناشگفته است
چیزیست در صدایت نا گفته تر از او
در پیچ پیچ کوچه بی هیچ آرزو
پیچیده ام چو باد، نه آشفته تر از او
پیداست در رخم غم تو گرچه در دلم
پیدا نمی شود غم بنهفته تر از او
چیزی برای خوبیت از عشق ساختم
چیزی که نیست، ناله نشنفته تر از او