آخرین اشعار

آرزو ها

امشب حكايتى ز گلستانم آرزوست
آب و هوايى ملك عزيزانم آرزوست

آنجا كه نو عروسِ حنا بسته بيوه شد
در سوگ تو رشك فراوانم آرزوست

آنجا كه مادران همه در خون نشسته اند
اشكى به رنگِ لعل بدخشانم آرزوست

آنجا كه كودكان همه اش گريه سر دهند
مادر بيا گرسنه ام و نانم آرزوست

از مژه هاى ديده پر اشك كودكان
خنجر براى سينه ى دزدانم آرزوست

آنجا كه موج ظلم به دريا نشسته است
سيلاب و ابر و شرشر بارانم آرزوست

آنجا كه دود و آتش و غم لانه كرده است
ابر و تگرگ و ژاله و توفانم آرزوست

آنجا كه قلب شرق زمين پاره گشته است
دارو بده طبيب كه درمانم آرزوست

آنجا كه روز سرد و سياه پر كشيده است
خورشيد روشنى، مه تابانم آرزوست

كفتار و دژخيم اند وفادار اين وطن
گويند هنوز خون يتمانم آرزوست

در غربت جلا وطنى خسته شد تنم
بارى هواى تازه‌ى پغمانم آرزوست

ظلم زمينان و جفا هاى آسمان
“تانيا” بس ست شورش و طغيانم آرزوست

شناسنامه