آرزوی محال

خسته بودیم و باز می‌رفتیم سوی مرگ این مسیر جریان داشت
سر نعش من و تو چانه‌زنی بین گرگان پیر جریان داشت

ابر را با خشاب ترساندند، کوه را با عتاب کوچاندند
گل و باغ و درخت را کشتند، تا بخواهی کویر جریان داشت

تشنه‌کامان زندگی بودیم سر هر چاه کنده می‌رفتیم
قبرمان را عمیق می‌دیدیم، مردن ناگزیر جریان داشت

ما دو تا خط یک سرک بودیم امتدادی پر از ترک بودیم
این‌طرف انفجار غوغا داشت آن‌طرف مرگ و میر جریان داشت

آرزوی محال ماهی‌ها دیدن بی‌کران دریا بود
یک تقلای سخت بیهوده بین جویی حقیر جریان داشت

شناسنامه