از برق چشمانت زمین و آسمان روشن
تا آمدی دنیای من شد ناگهان روشن
از گامهایت پخش شد موسیقی باران
در دستهایت میشود رنگین کمان روشن
خورشیدی و یک صبح را در بلخ میتابی
یک روز دیگر میشوی در اصفهان روشن
یک لحظه ماه کابلی و لحظهای دیگر
شمعی میان غارهای بامیان روشن
عشق تو مثل شعلهی در قلب یک کوه است
همواره در من مانده این آتشفشان روشن
من بودم و دنیای در تاریکی مطلق
پلکی زدی شد بار دیگر این جهان روشن