کار این هفتهی تو بود شررافروزی
تتر فوریِ خبر، هر شبه “آتشسوزی”!
فارغِ رشتهی آتشزدنی! حاصل کن
از دل سوختهای، مدرک کارآموزی
تنگ در بر نکش اینقدر که در میگیرم
من، یهودی، بغلت کورهی آدمسوزی!
بیدم! از هر چه بهار است به تن، میلرزم
سروی! از هر چه خزان است به جان، محفوظی
قورت دادی دل بیچاره، نمیدانستم
پادشاهی خورد از دست گدایی روزی
بسکه با سوزن مژگان به دلم دوخته درد
چشم خیاط تو شد شهرهی خامکدوزی!
پرده را یکطرف افگن، که نیایند بهم
روسری مود قدیمی، رژ لب امروزی
شدهام نامزد عشق تو، یادم آمد
انتخابات، تقلب، خبر پیروزی