آخرین اشعار

لحظه‌ی بدرود

روز اول در کنار رود فهمیدم که تو
چشم هایت را که دیدم زود فهمیدم که تو

دوستم داری و پنهانی نگاهم می‌کنی
پشت کلکین لحظه‌ی بدرود فهمیدم که تو

درمیان جنگ وقتی ایل تو کوچید و رفت
ابتدای جاده‌ی بهسود فهمیدم که تو

دختر کوچی کنار چشمه وقت رفتنت!
عکس تو در آب جاری بود فهمیدم که تو…

گم‌ شدی در جنگل پوشیده از ابر و خیال
بعد از آن تصویر وهم آلود فهمیدم که تو…

شناسنامه