به نام روز عید از جنس باغ آتش به بر کردی
غریب و عاشق نا دیده را نا دیده تر کردی
چه دریا سوده بودی در نگاه خویش کز هیچم
سزا وار تلاطم ساختی، کوه گهر کردی
دل تبگین ما را کز زمستان درد می پیمود
به زخم تازه ای منظور خوان گلشکر کردی
چه آتش ریختی به بام رویا های رنگینت
که کفترخانه ی دیوانه را زیر و زبر کردی
چو روز دستیابیها و کامت شد، فراخواندی
چو هنگام مراد من به پیش آمد، سفر کردی