آخرین اشعار

صبحانه

بر سفره‌ی خوش‌رنگ باغ و گل نشانت
صبحانه‌ات هستم، پنير و شير و نانت

با چاقو و چنگال مى‌آيى و بر میز
می‌چینی‌ام با دست‌های مهربانت

چای توام، بر روى شعله‌، دم‌ کشیده!
بردار و خالى كن فقط در استكانت

لب‌هام بر سفره مرباى تمشك‌اند
بگذار بر لب تا شود شیرین دهانت

قلب مرا با یک نگاهت نیمرو کن!
بعدش نمک بر آن بریزان با زبانت

صبحانه‌اى آماده‌ام، ميلم بفرما!
صبحانه‌اى عاشق، بفرما! نوش جانت!

شناسنامه