دلتنگى

سيگار نيمه، قهوه، كتابِ شعر، در حصر خانه‌ى دلتنگى
گوشى، پيام خسته‌ى بى‌پاسخ، بغض شبانه‌ى دلتنگى

كانالِ پنجِ تلويزيون، اخبار، اوضاع آب و هوا، آرى
مى‌بينى آسمان همه جا ابرى‌ست در اين زمانه‌ى دلتنگى

آن سوى قاب پنجره: مِه، در مِه، آن يك كلاغ سر آنتن
بغض درخت پير ته كوچه، هر سو بهانه‌ى دلتنگى

اين سوى قاب پنجره: من، در من مرغى هميشه مهاجر هست
در هر كجاى خاك وطن كردم، شد آشيانه‌ى دلتنگى

نيمم درخت، نيمه‌ىِ ديگر ابر، از آسمان و زمين تبعيد
در چشم‌هام خستگى غربت، بر لب ترانه‌ى دلتنگى

سيگار و قهوه هيچ كدام آخر از حال من گرهى نگشود
خو كرده است مرغ دلم اى دوست با آب و دانه‌ى دلتنگى

یاد دیار و یار موافق را سر می‌گذارم و می‌گریم
گاهی به روی زانوی تنهایی، گاهی به شانه‌ی دلتنگی

يك ناگهانِ عصر، دقيقا عصر، در آستانه‌ى دلتنگى
پرواز مى‌كنم به فراسوها از اين كرانه‌ى دلتنگى

مثل من است حال همه دنيا، هر كس درون خودش محبوس
بايد به گوشىِ همه بفرستم قلبى نشانه‌ى دلتنگى

شناسنامه