کشور قبرهای بی عنوان

از فضایی سیاه می آیم
همره اشک و آه می آیم

غم لگدمال کرده است مرا
ناله دنبال کرده است مرا

دلِ غربت کشیده ای دارم
پای هر سو دویده ای دارم

ضربه ی تازیانه بر دوشم
کرده چون اشک، خانه بر دوشم

زیر بار کنایه ها بودیم
تحت تعقیب سایه ها بودیم

سایه ها باز همچنان پستند
با هیولای مرگ همدستند

ابرهای سیه فراوان اند
چهره های گرفته را مانند

حرمت آفتاب رفته به باد
قحطی نور می کند بیداد

سنگ ها چون همیشه خاموش اند
بادها باز حلقه در گوش اند

آب در چشمه ها اسیر شده
پیکِ نوروز دستگیر شده

آسمان زیر سلطه ی شام است
باز هم آفتاب گمنام است

سینه ها از نشاط محروم اند
آرزوها به مرگ محکوم اند

ناله ها نارسا و تنهایند
گویی از قعر چاه می آیند

صحبت از دشنه های شبگرد است
صحبت از امتداد یک درد است

فصل، فصل کشنده ی زخم است
خنده گر هست، خنده ی زخم است

هر چه بر باد می شود، برگی است
هر چه بر شانه می رود، مرگی است

هر چه خاکستر است، تن بوده
هر چه سرخ است، پیرهن بوده

از مه آلود راه می آیم
همره اشک و آه می آیم

غم لگدمال کرده است مرا
ناله دنبال کرده است مرا

دردهای نهفته ای دارم
حرف های نگفته ای دارم

سینه ی تنگ می شود هر سال
مدفن دسته جمعی آمال

امشب از درد و داغ می میرم
کشورم را سراغ می گیرم

کشور ابرهای بی باران
کشور قبرهای بی عنوان

کشور سقف های بی دیوار
کشور ازدحام سنگ مزار

کشور دود، کشور باروت
کشور مرگ های بی تابوت

کشور کوه های پابرجا
کشور دشت های طوفان زا

کشور گردباد، کشور جنگ
مهد خورشید، زادگاه تفنگ

شناسنامه