ای کوشش نشسته! به جایی نمی رسی

دیری ست این که رابطه ام با خدا کم است
چیزی میان سینه ی من گوییا کم است

با کلبه، با سیاهی خود خو گرفته ام
ایمان من به پنجره یا نیست، یا کم است

ای بادِ سینه سوخته! آهسته تر بکوب
گرداب، سخت و تجربه ی ناخدا کم است

ماییم و شرمساری یک خوشه زندگی
نوبت اگر چه هست در این آسیا، کم است

ای کوشش نشسته! به جایی نمی رسی
پایی برهنه ساز که دست دعا کم است

یا ایها الخلوص! دو دستم به دامنت
کاری بکن، که رابطه ام با خدا کم است

شناسنامه