بازی

دخترم‌! مکن بازی‌، بازی اشکنک دارد
بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد

هم به زور خود برخیز، هم به پای خود بشتاب‌
رهروش نمی‌گویند هرکه رَورَوک دارد

از لباس جانت هم یک نفس مشو غافل‌
این لباس تو زنجیر، آن یکی سگک دارد

گفته‌ای «چرا زهرا تا سحر نمی‌خوابد؟»
این گناه زهرا نیست‌، بسترش خَسَک۱‌ دارد

گفته‌ای «چرا قربان پابرهنه می‌گردد،
کفش نو اگر دارد، اجمل و اَثَک دارد»

آری‌، از درشت و ریز هر که را دهد سهمی‌
آسمان دغلکار است‌، آسمان اَلَک دارد

آب ما و این مردم رهسپار یک جو نیست‌
این‌ یکی شکر دارد، آن‌یکی نمک دارد

خانه‌شان مرو هرگز، خانه‌شان پُر از لولوست‌
نانشان مخور هرگز، نانشان کپک دارد

کودکم ولی انگار خطّ من نمی‌خواند
او به حرف یک شاعر، روشن است شک دارد

می‌رود که با آنان طرح دوستی ریزد
می‌رود کند بازی‌، گرچه اشکنک دارد

۱. خَسَک‌: ساس

شناسنامه