آخرین اشعار

فرزند آدم‌

فرصت برای با تو نشستن اگر کم‌ است
شکر خدا که خاطره‌هایت فراهم‌ است

آغوش تو بهشت‌ترین نقطۀ زمین
دنیا بدون روی تو بی‌شک جهنم‌ است

گاهی که از زبان تو انکار می‌‌شوم
در شهر بی مقاطعه باران پی‌ِ هم‌ است

هر صبح و شام دلهره‌ها می‌کشد مرا
وقتی که نیستم چه کسی با تو همدم‌ است

شاعر تر از من، این من دیوانه دیده ای
دیوانه ای که بی تو خوراکش فقط غم‌ است

از من دریغ دانه گندم چه می‌کنی
باور کن این بلا زده فرزند آدم‌ است

دلواپس نگاه سکوت آفرین توست
در این غزل که دست به دامان ماتم‌ است

شناسنامه