آخرین اشعار

چشمِ سیاهِ معمولی

قسم به چشم، نه چشمِ سیاهِ معمولی
که کافی‌ است برایم نگاه معمولی

من و تو حاصل یک بوستان؛ ولی فرق است
میان شاخه‌ی یاس و گیاه معمولی

گذشتی از برم، آری نمی‌شود استاد
قطار فاصله در ایست‌گاه معمولی

مسیرِ دیده گزین کرده‌ام که نتوانم
سفر به قلب تو از شاهراه معمولی

بغل گشای که آواره‌ام؛ ولی پایم
نمی‌رود طرف سرپناه معمولی

جزای شرعیِ آغوش، سنگ‌سار بود
سزای سخت ببین و گناه معمولی

شنید خودکشی‌ام را و گفت این‌گونه
زیاد آمده پیش، اشتباه معمولی

مرا به سینه‌ی خود دفن کن، نمی‌خواهم
روم به خاک در آرام‌گاه معمولی

شناسنامه