تکسار منم بهار تکسار منم
از خندۀ گل همیشه پر بار منم
بر سینه لاجورد شفاف خدا
آن اختر پر فروغ بیدار منم
ای کوه بلند پر غرورم تکسار
ای اوج کبود بی عبورم تکسار
من صخرۀ داغدار دامان توام
از دیدۀ تو اگر چه دورم تکسار
تکسار من و غرور من یارانند
آزاده گی فکر مرا می دانند
شب قصه این غرور و این کوه بلند
مرغان ستاره گان به هم میخوانند
شب ها که ستاره گان ترا می رقصند
با ساز ترانه خدا می رقصند
گل ها به کنار تو در آن دشت و چمن
چون دخترکان جدا جدا می رقصند
شهزادۀ قله های پامیر تویی
همراز ترانه های شبگیر توی
شب ها که به دوش تو فتد حُله ماه
فوارۀ نقره گونه شیر تویی
خورشید ترا سحر سحر می بوسد
بی آن که ترا کند خبر می بوسد
وانگه چو شوی ز خواب دوشین بیدار
سر تا قدمت شکر شکر می بوسد
شب بی تو چو از کنار من می گذرد
پاییز من و بهار من می گذرد
دزدانه ز کوچه های پندار تو شب
این سایه شرمسار من می گذرد