آخرین اشعار

تا شب آدینه برسد

تا نقرۀ دو دست ترا خینه می رسد
جان بر لبم ز کشمکش سینه می رسد

چون زینه ده هزار غزل گشته سر بسر
لاکن کجا به سروقدش زینه می رسد

پوشد مزار من ز سر غصه برف کوچ
تا روزگار مستی کنگینه می رسد

گفتا برون شوم مۀ آدینه خوی من
بنشسته دل که کی شب آدینه می رسد

“ساغر” کجاست پیش رخت شیشۀ دل است
از اشک پر بدست تو آیینه می رسد

گرچه که تخم مهر کنم کشت هر طرف
فصل درو چو شد همه جا کینه می رسد

خال لبش چو بهره دهد این چنین شهاب
رستم کجا به گوهر و گنجینه می رسد

شناسنامه