آخرین اشعار

سنگ

ای پویشِ سیال و سرافکنده‌ی هستی

ای باید شاید شده‌ی شیون و شیپور

ای غایت منقوش تلالوی تکامل

ای آدم دل‌تنگ

تا کی شودم روی نمودن به تجاهل

ای بی‌غم از انبوه غم و غصه‌ی غربت

پیما تو دلی را

از رنجِ سرِ گنجِ غمِ خویش چه گویم!

این‌جا همه سنگ است

تن سنگ و فلک سنگ و عرب سنگ و عجم سنگ

دشخوارترین مرتبه‎‌ی سیر عدم سنگ

کوه‌ها همه در رشد

گیاهان همه در خون

سر رفته از آدابِ خدا جنگل و دریا

دم سنگ و گمان سنگ و عیان سنگ و بیان سنگ

جان سنگ و جهان سنگ و زمین سنگ و زمان سنگ

این‎سو همه در سوگ

آن‌سو همه در سود

این‌جا که نه آن‌سو و نه این‎سوست چه جایی‎ست

از ماهیت مرکز این مرز چه حاصل

در ساحه‌ی این گنبد مغموم غریبه

بی‌سوشده در راه گذشتن به سرانجام

آغاز پیاده

با این همه ای داد!

خورشید_

سراسیمه‌ی ترویج عزیمت

تقویم به وجد آمده از هیئت علت

شب سنگ و نفس سنگ و سحر سنگ و دیگر سنگ

آمیزه‌ی آغاز وجود بشر از سنگ

هرجا همه این‎جاست

این‌جا همه بی‌جاست

زین بیش سخن سر نتوان کرد به بالا

سر رفته از آداب خدا جنگل و دریا

ای سنگ!

ای آدم دل‏تنگ

شیرازه‌ی تحکیم زمین چیست_

جز آواز

پخسیده گل رویت انصاف در این سو

ته مانده صدا در کف آوار هیاهو

پیچیده سراسر همه در داغ تکاپو

فریاد به فرمایش باد است

آمار غروبین غریبانه زیاد است

خو کرده به خون حنجره‌ها درهم و بیمار

در سیطره‌ی سازش این روز کلوخین

_ دیروز نمودار

آورده به‌جا پنجره‌ها سجده به دیوار

این‌سو که چنین مانده فرو در گذر هیچ

پرونده‌ی پوسیده‌ی پیرنگ پناه سنگ

برخاست‌گه‌ی گردش فردای بقا سنگ

ای دوست!

ای سنگ

ای آدم دل‎تنگ

بسیار دلم بود که پیش آیم و گویم:

از عالم سنگی

دیدم که به جز سنگ_

جولان‌گه‌ی پرواز زبان_

_ سنگ‌تر از سنگ

آن‌سوی فراسوی جهان صخره‌ی مطلق

دین سنگ و قضا لنگ و خدا رنگ و فضا تنگ

من سنگ و ازل سنگ و ابد سنگ و فنا سنگ

شناسنامه