آخرین اشعار

جنگلاهن

و ماها کاج‌هایی در میان روستا بودیم
برای روستا دستان سبزی تا خدا بودیم

بلندی‌های ما عمری نماد ایستادن بود
تنِ هر کاجِ کاجستان برای تکیه دادن بود

ولی یک شب کبوترها پریدند اضطرابم را
صدای اره برقی‌ها بُرید از ریشه خوابم را

شبی که مردمک‌ها هر چه را می‌دید می‌لرزید
تن هر کاجِ کاجستان شبیه بید می‌لرزید

صدای مرگ و سوزِ ترس و سرمای زمستان بود
صدای اره برقی‌ها و پایان درختان بود

تبرها دشمنان کینه جوی دیگری بودند
تبرها ضربه‌های محکم و دردآوری بودند

پدر، آن اولین کاجی که خونین بر زمین افتاد
و مادر دومین کاجی که غمگین بر زمین افتاد

تبرها شاخه‌های کوچکم را می‌شکستاندند
تمام ریشه‌های کودکم را می‌شکستاندند

کبوترها به زیر سایه‌ی غم گریه می‌کردند
کبوتر با کبوتر باز با هم گریه می‌کردند

صدای مرگ و سوزِ ترس و سرمای زمستان بود
صدای اره برقی‌ها و پایان درختان بود

پس از ما مرگ تلخ روستا چون روز روشن بود
پس از ما جنگلستان، جنگلاهن، جنگلاهن بود

شناسنامه