آخرین اشعار

کبودیِ ماه

عرق شرم بر لبش سم شد
در نگاهش جهان جهنم شد
به زنی برده شد هجوم ولی
سوی چشمان مرد او کم شد

او که در کنده بود از خیبر
پشت در داشت هستی‌اش می‌سوخت
حتما از داغ این مصیبت بود
کمر ذوالفقار اگر خم شد

جای ابهام دارد اینجا که
چه شنیده است گوش دریا که
بعد از آن روی ماه مدت‌ها
در نظرها کبود و مبهم شد

آن جراحت که قاتل او بود
آن کبودی که روی بازو بود
روی هم رفته بعد یک مدت
زخم شمشیر ابن ملجم شد

خون پهلوی او به راه افتاد
تا به گودال قتلگاه افتاد
شرح یک قطره‌اش به تنهایی
کار صد مقتل مقرم شد

شناسنامه