آخرین اشعار

بهار شکسته

سپیده در نفس سرد شب تپید و شکست
ز برج حادثه خورشید پر کشید و شکست

ستاره‌ای که چراغ چریک شب‌ها بود
ز چشم غمزدۀ آسمان چکید و شکست

سکوت ماه ز خلوتسرای خواب زده
میان دیدۀ من بال گسترید و شکست

دلم که منتظر فجر سبز جنگل بود
ز لحظه‌های بشارت گلی نچید و شکست

ز باغ‌ها چه بخوانم که از نگونی بخت
بهار بر لب باران فرا رسید و شکست

شناسنامه